حسن رضوی - شباهنگ
مادر جان
از وقتی که خون سرزمین مرا به زمین ریختند، با ندا اشنا شدم. انگاری به اندازه تاریخ ندا را میشناختم، اما دیگر اشکی در چشمان خشکیدهام نمانده بود تا برایش بگریم. با خود میگفتم، که چه دامنی ندا را پروریده است. که با یک نگاه به اندازه همه تاریخ به ایرانی آبرو بخشد. وقتی چشمانش به آسمان کورش خیره ماند. به تاریخ میگفت. میشود حتی با یک دوربین، ساده جهانی شد، و در دل تاریخ پر افتخار ایران جای گرفت، گفت میتوان حتی ثانیهای در حضور اهریمن حجاب از سر انداخت و آزاده جان داد و جاودانه شد، دیگر ندا فرزند شما مادر عزیز نیست، بلکه ندا فرزند! تمام آزادی خواهان جهان است.
اما من چه دارم که تقدیم اینهمه ایثار نمایم جز چکامهای بیاد ندا
نگاه ندا
چه سخت مینگری
ای شولای باور از تن دریده
آنهم با نگاهی ،که خدا نیز تحقیر خود را به تماشا نشسته است
و میداند که بی رسالهترین فقیهانش
با شوکران ولایتیش، با حلاوت زندگی چه میکند
و چه خوش میسپاری، دستان بسته را
به گشاده دستیه مرگ
آنهم ایستاده بر گور ، زندگانی که از رخنه تابوتشان
ستاره گشتنت را به تماشا
نشسته اند
اما نمیدانند که، تو با ترجمان نگاهت
بر کفنهای ادراکشان مروارید دوخته ای
و انبوه جنگل سبز را ، نور پچیده ای
آنهم ، در شامی به ستاره
و در عصر
بی حضوری خورشید
حسن رضوی - شباهنگ
به مناسبت 23 شهریور، زادروز ندا آقا سلطان
به مناسبت 23 شهریور، زادروز ندا آقا سلطان
No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.